چشمها را باید شست ...
خیلی اوقات از خودم می پرسیدم چرا با اینکه حقیقت بیش از
یک چیز نمی تواند باشد،چرا دیدگاه-یا به تعبیر آکادمیک جهانبینی- هفت هشت میلیارد
آدم های روی زمین،اینقدر متفاوت است؟!
خیلی هم در اینباره بحث و گفتگو کردم.با دوستان و اساتید.
بعضی ها می گفتند،بسیاری از مردم نسبت به حقّ عناد دارند و آن را نمی پذیرند.یا اینکه مردم به خاطر تعصباتشان جسارت پذیرش حق را ندارند و یا اینکه عده زیادی اصلا به دنبال فهم حقیقت نیستند و و و...
همه اینها صحیح.یکی دیگر از عواملی... که باعث می شود آدمها اینقدر از نظر فکری تفاوت داشته باشند،این است که –به تعبیر خودمانی- هر آدمی از پنجره خودش به جهان بیرونش نگاه می کند.لبّ منظورم را عکس بالا می رساند.
ما وقتی از پنجره خودمان به عالم نگاه کنیم،چیزهایی را می بینیم که حقیقی نیستند.چیزهایی که درون خودمان است.از همین جمله قبلی معلوم است که عواملی که برای هر انسان پنجره ای درست می کنند و او از آن پنجره به عالم نگاه می کند،تربیت،مذهب،طبع،علاقه ها و گرایشات و... هستند.
اما سوال بعدی این است که با این حال آیا اساسا درک واقعیت برای انسان ممکن است؟
انسان برای درک حقیقت نیاز به خود سازی دارد.به یکباره نمی توان حقایق را آنگونه که هستند درک کرد.(البته جدای از فطرت)لذا اگر انسانها خودشان را به گونه ای بسازندو این قدرت را داشته باشند که هنگام درک حقیقت فراتر از خودشان به قضیه نگاه کنند امید به درک حقیقت بسیار زیاد خواهد بود.و در نهایت اگر جوامع به گونه ای بشود که انسان را با این خصوصیت رشد بدهد،مردم فوج فوج در دین خدا داخل می شوند.
میان عاشق ومعشوق هیچ حائل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز ...
(این مطلب به لحاظ آکادمیک در ذیل مساله شناخت مطرح می شود)
احوال شیخ صادق
الان گیج و منگ نتیجه انتخابات هستم و نمی تونم حرفی بزنم
ایشالا بازم خدمتتون میرسم
یاعلی